کد مطلب:90385 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:185

داستان سعد بن ربیع به هنگام شهادت











یحیی بن سعید گوید: روز احد پیامبر فرمود: «كیست كه از سعد، اطلاع آورد؟» مردی گفت: «من برای شما خبر می آورم» آنگاه خود را به خط مقدم رساند و در میان كشتگان به جستجو پرداخت تا از وی اطلاع یابد، پس از جستجو، سعد را در میان شهیدان یافت، سعد گفت: «از جنگ چه خبر و در اینجا برای چه كاری آمده ای؟» گفت: «جنگ با تعدادی شهید و زخمی از ما و كشته و زخمی افزونتر از دشمن، پایان یافت و اكنون پیامبر به من ماموریت داده است تا از شما خبری بگیرم.» سعد گفت: «سلام مرا به رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابلاغ كن و بگو: دوازده ضربه ی نیزه ی به من اصابت نموده و به لقاء الله می شتابم» سپس گفت: «سلام مرا به قبیله ات برسان و بگو: عذری در پیشگاه خدا ندارید، اگر پیامبر كشته شود و شما زنده بمانید» در آن حال نفسی عمیق كشید و خون از چشمه های زره وی فوران زد و به لقاء الله پیوست. ابوسعید خدری گوید:

[صفحه 364]

حامل پیام، ابی بن كعب بود كه پس از انجام ماموریت به حضور رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم تشرف یافت و سلام سعد را به حضرتش ابلاغ نمود، پیامبر فرمود: خداوند سعد را رحمت كند، او برای رضای خدا مردم را به یاری ما سفارش نمود» و از نصیحت كردن درباره ی پیامبر، چه در حال حیات و چه در وقت مرگ، دریغ نكرد.

پیامبر به هنگام بستن عقد اخوت میان مسلمانان، بین او و عبدالرحمن بن عوف، اخوت بست و از آن پس سعد وی را به منزل خود آورد و گفت: خانه و دارائیم را با شما نصف می كنم و یكی از دو همسرم را طلاق می دهم، تا پس از انقضای عده با او ازدواج كنی و عبدالرحمن از او تشكر نمود و گفت: «بارك الله لك فی اهلك و مالك، دلونی علی السوق.»: خداوند، خانه و دارایی و خانواده ات را بر تو مبارك گرداند. سپس گفت: مرا به بازار راهنمایی كن تا به كاری مشغول شوم.

[صفحه 365]


صفحه 364، 365.